سوره‏‌ها منو اصلی

قرآن

جستجو در قرآن:

همراه با:

سوره‏‌های قرآن:

سوره ۱۲: یوسف (یوسف)

به نام خدا، بخشنده‏‌ترین، مهربانترین

(۱۲:۱)  ا.ل.ر. این (حروف) اثبات این کتاب آسمانی پرمحتوا هستند.

زیر نویس

* ۱۲:۱ پاراف هاى قرآنى يکى از اجزاى مهم تشکيل دهنده معجزه اى است عظيم (ضميمه ۱).

(۱۲:۲)  ما آن را قرآنی به عربی نازل کردیم، تا باشد که بفهمید.

زیر نویس

* ۱۲:۲ چرا قرآن به عربى فرستاده شد به آيه ۴۱:۴۴ و ضميمه ۴ توجه کنيد.

(۱۲:۳)  ما صحیح‏ترین تاریخ را به واسطه وحی این قرآن برای تو حکایت می‌کنیم. قبل از این، شما کاملاً بی‏خبر بودید.

(۱۲:۴)  بیاد آور که یوسف به پدرش گفت، "ای پدر من، من یازده سیاره دیدم، و خورشید و ماه؛ آنها را دیدم که در مقابل من سجده می‌کردند."

(۱۲:۵)  او گفت، "پسرم، درباره خوابت به برادرانت چیزی نگو، تا مبادا بر علیه تو نقشه بکشند و توطئه کنند. مسلماً، شیطان بدترین دشمن انسان است.

(۱۲:۶)  "پروردگارت اینچنین به تو نعمت عطا کرده است، و به واسطه خوابت خبرهای خوشی به تو داده است. او نعمت خود را بر تو و خانواده یعقوب کامل کرده است، همانطور که قبل از آن بر پدرانت ابراهیم، و اسحاق کامل کرد. پروردگارت دانای مطلق است، حکیم‏ترین."

(۱۲:۷)  در داستان یوسف و برادرانش، درسهایی است برای جویندگان.

(۱۲:۸)  آنها گفتند، "یوسف و برادرش مورد علاقه پدر ما هستند، و ما در اکثریت هستیم. واقعاً که پدر ما بسیار گمراه است.

سرنوشت یوسف قبلاً از طرف خدا تعیین شده بود*

(۱۲:۹)  "بیایید یوسف را بکشیم، یا او را دور کنیم، تا شاید پدرتان قدری به شما توجه کند. پس از آن، می‌توانید مردمی پرهیزکار باشید."

زیر نویس

* ۱۲:۹ ما از خواب يوسف چنين مى آموزيم که آينده درخشانى در انتظار او بود. بنابراين، در حاليکه برادرانش براى سرنوشت او تصميم ميگرفتند، او قبلا ً از سوى خدا تصميم گيرى شده بود. همه چيز بوسيله خدا انجام ميگيرد (۸:۱۷)، و قبلا ً ثبت شده است (۵۷:۲۲).

(۱۲:۱۰)  یکی از آنها گفت، "یوسف را نکشید، بیایید او را در حفره چاهی بیاندازیم. شاید کاروانی بتواند او را پیدا کند، اگر تصمیم به انجام چنین کاری دارید."

(۱۲:۱۱)  آنها گفتند، "پدر ما، چرا درباره یوسف به ما اطمینان نمی‌کنی؟ ما از او خوب مواظبت خواهیم کرد.

(۱۲:۱۲)  "فردا او را با ما بفرست تا بدود و بازی کند. ما از او محافظت خواهیم کرد."

(۱۲:۱۳)  او گفت، "من از این نگران هستم که شما او را با خود ببرید، سپس در حالی که مواظب او نیستید، گرگ او را بدرد."

(۱۲:۱۴)  آنها گفتند، "به درستی که، اگر گرگ او را بدرد، باوجود عده زیاد ما، پس ما واقعاً از بازندگان هستیم."

خدا به مؤمنان اطمینان می‌بخشد

(۱۲:۱۵)  هنگامی که آنها با او رفتند، و همگی تصمیم گرفتند تا او را در حفره چاهی بیاندازند، ما به او وحی کردیم: "روزی، درباره همه اینها برایشان تعریف خواهی کرد، درحالی که آنها فکرش را هم نمی‌کنند."

(۱۲:۱۶)  آنها شب نزد پدرشان، گریه‏کنان، بازگشتند.

(۱۲:۱۷)  گفتند، "پدر ما، ما رفتیم که با هم مسابقه دهیم، یوسف را نزد وسایل خود گذاردیم، و گرگ او را درید. تو هرگز ما را باور نخواهی کرد، حتی اگر راستش را بگوییم."

(۱۲:۱۸)  آنها پیراهن او را با خون دروغین بر روی آن، ارائه دادند. او گفت، "به درستی که شما با هم دسیسه کرده‏‌اید تا مرتکب توطئه خاصی شوید. تنها کاری که می‌توانم انجام دهم، این است که به صبر آرامی پناه ببرم. باشد که خدا من را در مقابل دسیسه شما کمک کند."

یوسف به مصر برده میشود

(۱۲:۱۹)  کاروانی از آنجا گذشت، و بزودی سقای خود را فرستادند. او سطل خود را پایین فرستاد، سپس گفت، "چه شانسی! پسری اینجا است!" آنها او را بعنوان کالای تجارتی با خود بردند، و خدا کاملاً بر آنچه انجام دادند، آگاه بود.

(۱۲:۲۰)  آنها او را به قیمتی ارزان فروختند-فقط چند دِرهم-چون به او احتیاجی نداشتند.

(۱۲:۲۱)  کسی که در مصر او را خرید، به همسرش گفت، "از او خوب مواظبت کن. شاید او بتواند کمک ما باشد، یا شاید ما بتوانیم او را بفرزندی قبول کنیم." ما اینچنین یوسف را در زمین مکان دادیم، و ما به او تعبیر خواب‏ها را آموختیم. فرمان خدا همیشه انجام می‌شود، اما اکثر مردم نمی‌دانند.

(۱۲:۲۲)  هنگامی که او بالغ شد، ما به او حکمت و دانش عطا کردیم. ما اینچنین به پرهیزکاران پاداش می‌دهیم.

خدا مؤمنان را از گناه محفوظ میدارد

(۱۲:۲۳)  خانم خانه‏‌ای که او در آن زندگی می‌کرد، سعی کرد او را فریب دهد. او (زن) درها را بست و گفت، "من کاملاً در اختیار تو هستم." او گفت، "باشد که خدا از من محافظت کند. او پروردگار من است، کسی که به من منزل خوبی داد. متجاوزین هرگز موفق نمی‌شوند."

زیر نویس

* ۱۲:۲۳ يوسف اين عبارت را چنان اداء کرد که همسر فرماندار تصور کرد که منظور يوسف شوهر او است، در واقع، او درباره خدا حرف ميزد.

(۱۲:۲۴)  آن زن تقریباً در اختیار او قرار گرفت، و اگر به خاطر نشانه‏‌ای که از طرف پروردگارش دید، نبود، او هم تقریباً در اختیار آن زن قرار گرفته بود. ما اینچنین بدی و گناه را از او دور کردیم، چون او یکی از بندگان مخلص ما بود.

(۱۲:۲۵)  هر دو آنها بطرف در شتافتند، و، در این میان، آن زن جامه او را از پشت پاره کرد. آنها شوهر او را دم در یافتند. آن زن گفت، "مجازات کسی که بخواهد مزاحم همسر تو شود، چه باشد، بجز زندان یا مجازاتی دردناک؟"

(۱۲:۲۶)  او گفت، "آن زن بود که سعی بر فریفتن من داشت." شاهدی از طرف خانواده آن زن پیشنهاد کرد: "اگر جامه او از جلو پاره شده باشد، پس آن زن حقیقت را می‌گوید، و او دروغگو است.

(۱۲:۲۷)  "و اگر جامه او از پشت پاره شده باشد، پس آن زن دروغ گفته است، و او راستگو است."

(۱۲:۲۸)  هنگامی که شوهرش دید که جامه او از پشت پاره شده بود، گفت، "این توطئه یک زن است. مسلماً، توطئه شما مهیب است.

(۱۲:۲۹)  "یوسف، این پیش آمد را نادیده بگیر. و اما تو (ای همسر من) برای گناه خود طلب بخشش کن. تو مرتکب اشتباه شده‏‌ای."

(۱۲:۳۰)  بعضی از زنان در شهر شایعه‏پراکنی کردند: "همسر فرماندار سعی بر فریفتن خدمتکار خود دارد. آن زن سخت عاشق او است. ما می‌بینیم که او گمراه شده است."

(۱۲:۳۱)  هنگامی که آن زن شایعه‏پراکنی آنها را شنید، آنها را دعوت کرد، مکانی راحت برایشان ترتیب داد، و به هر یک از آنها چاقویی داد. سپس به او گفت، "وارد اطاق آنها شو." هنگامی که آنها او را دیدند، چنان او را تحسین کردند که دستهای خود را بریدند. آنها گفتند، "ستایش خدا را، این انسان نیست؛ این فرشته‏‌ای است محترم."

زیر نویس

* ۱۲:۳۱ اين همان لعتى است که در ۵:۳۸ در مورد دست دزد استفاده شده است، و مجموع شماره سوره و شماره آيه (۳۱+۱۲ و ۳۸+۵) با هم برابر هستند. بنابراين، دست دزد بايد علامت گذارى شود، نه اينکه قطع شود، آنطور که در اسلام فاسد شده انجام ميشود (به زير نويس ۵:۳۸ توجه کنيد).

(۱۲:۳۲)  آن زن گفت، "این است کسی که شما به خاطر عاشقش شدن من را ملامت کردید. من واقعاً سعی به فریفتن او داشتم، و او امتناع کرد. او حتماً به زندان خواهد رفت، و خوار خواهد شد، مگر اینکه آنچه را من به او فرمان می‌دهم، انجام دهد."

(۱۲:۳۳)  او گفت، "پروردگار من، زندان بهتر از به تصرف آنها درآمدن است. اگر تو توطئه آنها را از من دور نکنی، ممکن است به ایشان میل کرده و مانند نادانان عمل کنم."

(۱۲:۳۴)  پروردگارش دعای او را مستجاب کرد و او را از توطئه آنها دور ساخت. او شنوا است، دانای مطلق.

(۱۲:۳۵)  بعداً، باوجود دلایل آشکار، آنها بر این دیدند که او را برای مدتی زندانی کنند.

(۱۲:۳۶)  دو مرد جوان با او در زندان بودند. یکی از آنها گفت، "من (در خوابم) دیدم که داشتم شراب درست می‌کردم،" و دیگری گفت، "من خود را دیدم که داشتم روی سرم نان حمل می‌کردم که پرندگان از آن می‌خوردند. ما را از تعبیر این خوابها آگاه کن. ما می‌بینیم که تو پرهیزکار هستی."

(۱۲:۳۷)  او گفت، "اگر غذایی برای شما تهیه شود، می‌توانم قبل از اینکه آن را دریافت کنید، شما را از آن باخبر کنم. این قسمتی از دانشی است که پروردگارم به من عطا کرده است. من دین مردمی را که به خدا ایمان ندارند، و نسبت به آخرت واقعاً کافر هستند، ترک کرده‏‌ام.

(۱۲:۳۸)  "و من در عوض از دین پدرانم، ابراهیم، اسحاق و یعقوب پیروی کردم. ما هرگز در کنار خدا شریکی قرار نمی‌دهیم. چنین است رحمت خدا بر ما و بر مردم، اما اکثر مردم ناسپاس هستند.

(۱۲:۳۹)  "ای همسلولی‏های من، آیا خدایان مختلف بهتر هستند، یا تنها خدا، آن یکتا، آن متعال؟"

(۱۲:۴۰)  شما در کنار او پرستش نمی‌کنید مگر نوآوری که از خود ساخته‏‌اید، شما و والدین شما. خدا هرگز چنین معبودانی را تأیید نکرده است. همه حاکمیت از آن خدا است، و او حکم کرده است که شما نباید غیر از او را پرستش کنید. این کاملترین دین است، اما اکثر مردم نمی‌دانند.

(۱۲:۴۱)  "ای هم سلولی‏های من، یکی از شما ساقی اربابش خواهد شد، در حالی که دیگری به صلیب کشیده خواهد شد-پرندگان از سر او خواهند خورد. این سرانجام موضوعی است که درباره آن سئوال کردید."

(۱۲:۴۲)  سپس او به کسی که نجات پیدا می‌کرد گفت، "نزد اربابت من را بیاد آور." اینچنین، شیطان باعث شد که او پروردگارش را از یاد ببرد، و، در نتیجه، او چند سال بیشتر در زندان ماند.

زیر نویس

* ۱۲:۴۲ هنگاميکه يوسف از همنشين خود تقاضا کرد که نزد پادشاه شفاعت او را کند، او به کسى غير از خدا متوسل شد تا از زندان نجات يابد. اين عمل در خوز يک مؤمن واقعى نيست، و اين کوتاهى مهم يوسف باعث شد که او چند سال بيشتر در زندان بماند. ما از قرآن مى آموزيم که فقط خدا است که ميتواند ما را از هر گونه سختى که بر ما آيد، نجات دهد. مؤمن واقعى به خدا ايمان دارد و به تنها او توکل ميکند (۱:۵، ۶:۱۷، ۸:۱۷، ۱۰:۱۰۷).

خواب پادشاه

(۱۲:۴۳)  پادشاه گفت، "من دیدم هفت گاو فربه به واسطه هفت گاو لاغر بلعیده می‌شدند، و هفت خوشه سبز (گندم)، و بقیه خشکیده بودند. ای بزرگان من، درباره خوابم من را راهنمایی کنید، اگر تعبیر خواب می‌دانید."

(۱۲:۴۴)  آنها گفتند، "خوابهایی بی‏معنی. درباره تعبیر خوابها ما هیچ دانشی نداریم."

(۱۲:۴۵)  شخصی که نجات پیدا کرده بود (از زندان)، حال که بالاخره یادش آمد، گفت، "من می‌توانم تعبیر آن را بگویم، پس من را (نزد یوسف) بفرستید."

یوسف خواب پادشاه را تعبیر می‌کند

(۱۲:۴۶)  "یوسف، دوست من، ما را از هفت گاو فربه که به وسیله هفت گاو لاغر بلعیده می‌شوند و هفت خوشه سبز و بقیه خشکیده بودند، آگاه کن. می‌خواهم با قدری اطلاعات برای مردم بازگردم."

(۱۲:۴۷)  او گفت، "آنچه در خلال هفت سال آینده زراعت می‌کنید، هنگامی که زمان درو فرا می‌رسد، دانه‏‌ها را در خوشه‏‌هایش باقی گذارید، بجز آنچه می‌خورید.

(۱۲:۴۸)  "بعد از آن، هفت سال خشکسالی خواهد آمد که بیشتر آنچه را انبار کرده‏‌اید، مصرف خواهید کرد.

(۱۲:۴۹)  "پس از آن، سالی خواهد آمد که موجب آرامش مردم خواهد شد، و بار دیگر از محصولات برخوردار خواهند شد."

(۱۲:۵۰)  پادشاه گفت، "او را نزد من بیاورید." هنگامی که آن فرستاده نزد او آمد، او گفت، "نزد اربابت بازگرد و از او بخواه تا درباره زنانی که دست‏هایشان را بریدند، تحقیق کند. پروردگار من کاملاً بر توطئه آنها آگاه است."

(۱۲:۵۱)  (پادشاه به زنان) گفت، "راجع به آن پیشامد که شما سعی کردید یوسف را فریب دهید چه می‌دانید؟" آنها گفتند، "پناه بر خدا؛ ما هیچ چیز بدی از او ندیدیم." همسر فرماندار گفت، "اکنون حقیقت آشکار شده است. من بودم که می‌خواستم او را فریب دهم و او راستگو بود.

(۱۲:۵۲)  "من امیدوارم که او متوجه شود که من هرگز در غیابش به او خیانت نکردم، زیرا خدا هرگز توطئه خیانتکاران را بجایی نمی‌رساند.

(۱۲:۵۳)  "من ادعا نمی‌کنم که بی‏گناه هستم. نفس به بدی گرایش دارد، بجز کسانی که از رحمت پروردگارم برخوردار شده‏‌اند. پروردگار من عفو کننده است، مهربانترین."

یوسف به مقامی بالا میرسد

(۱۲:۵۴)  پادشاه گفت، "او را نزد من بیاورید، تا او را استخدام کنم که برای من کار کند." هنگامی که با او صحبت کرد، گفت، "امروز، تو نزد ما مقام بالایی پیدا کرده‏‌ای."

(۱۲:۵۵)  او گفت، "من را خزانه‏دار کن، زیرا من در این زمینه باتجربه و دانا هستم."

(۱۲:۵۶)  ما اینچنین یوسف را در زمین جاه و مقام دادیم، تا هر طور که می‌خواست حکمروایی کند. ما رحمت خود را بر هر کس که بخواهیم می‌باریم، و ما هرگز پاداش پرهیزکاران را ضایع نمی‌کنیم.

(۱۲:۵۷)  بعلاوه، حتی پاداش آخرت برای کسانی که مؤمن هستند و زندگی پرهیزکارانه‏‌ای را در پیش می‌گیرند، بهتر است.

(۱۲:۵۸)  برادران یوسف آمدند؛ هنگامی که وارد شدند، او آنها را شناخت، در حالی که آنها او را بجا نیاوردند.

(۱۲:۵۹)  پس از اینکه آذوقه آنها را تهیه کرد، گفت، "دفعه بعد، برادر ناتنی خود را با خودتان بیاورید. آیا نمی‌بینید که من باندازه کافی به شما می‌دهم، و با شما سخاوتمندانه رفتار می‌کنم؟

(۱۲:۶۰)  "اگر او را نزد من نیاورید، هیچ سهمی از من دریافت نخواهید کرد؛ شما حتی نزدیک هم نخواهید شد."

(۱۲:۶۱)  آنها گفتند، "ما با پدرش در باره او مذاکره خواهیم کرد. ما حتماً این کار را خواهیم کرد."

(۱۲:۶۲)  سپس او به دستیاران خود دستور داد: "کالای آنها را دوباره در کیسه‏‌هایشان بگذارید. هنگامی که نزد خانواده‏‌شان باز گردند و آنها را پیدا کنند، ممکن است زودتر باز گردند."

(۱۲:۶۳)  هنگامی که نزد پدرشان بازگشتند، گفتند، "پدر ما، ما دیگر نمی‌توانیم آذوقه بگیریم، مگر اینکه برادرمان را با ما بفرستی. ما از او خوب مواظبت خواهیم کرد."

(۱۲:۶۴)  او گفت، "آیا باید درباره او به شما اطمینان کنم، همانطور که قبلاً نسبت به برادرش به شما اطمینان کردم؟" خدا بهترین حفاظت کننده است، و از همه مهربانان، او مهربانترین است.

(۱۲:۶۵)  هنگامی که کیسه‏‌هایشان را باز کردند، متوجه شدند که کالایشان به ایشان باز گردانیده شده بود. آنها گفتند، "پدر ما، بیش از این چه می‌خواهیم؟ کالای ما به ما بازگردانیده شده است. ما اینچنین می‌توانیم برای خانواده خود آذوقه تهیه کنیم، از برادرمان محافظت کنیم، و یک بار شتر بیشتر دریافت کنیم. این مسلماً معامله سودمندی است."

(۱۲:۶۶)  او گفت، "من او را با شما نخواهم فرستاد، مگراینکه پیش خدا عهد محکمی با من ببندید که او را باز خواهید گرداند، مگراینکه کاملاً بر شما غالب شوند." هنگامی که با او عهد محکمی بستند، او گفت، "خدا به هرچه می‌گوییم شاهد است."

(۱۲:۶۷)  و او گفت، "ای پسران من، از یک در وارد نشوید؛ از درهای مختلف وارد شوید. اگرچه که من نمی‌توانم شما را از چیزی که خدا از قبل تعیین کرده است، نجات دهم. همه قضاوت‏ها از آن خدا است. من به او توکل دارم، و همه توکل کنندگان باید به او توکل کنند."

یعقوب، یوسف را احساس می‌کند

(۱۲:۶۸)  هنگامی که (نزد یوسف) رفتند، همانطور که پدرشان به آنها سفارش کرده بود، وارد شدند. اگرچه که این نمی‌توانست چیزی را که خدا تعیین کرده بود، تغییر دهد، یعقوب دلیل خاصی داشت که از آنها درخواست چنین کاری کرد. زیرا او دانش خاصی داشت که ما به او آموختیم، اما اکثر مردم نمی‌دانند.

در مصر

(۱۲:۶۹)  هنگامی که به مکان یوسف وارد شدند، او برادرش را نزدیکتر به خود آورد و گفت، "من برادر تو هستم؛ از اعمالشان غمگین نباش."

یوسف برادرش را نگه میدارد

(۱۲:۷۰)  هنگامی که او آذوقه‏‌شان را برایشان فراهم کرد، یک جام آبخوری در کیسه برادرش گذاشت، سپس اعلام کننده‏‌ای اعلام داشت: "صاحبان این کاروان دزد هستند."

(۱۲:۷۱)  همانطور که آنها به طرف ایشان می‌آمدند، گفتند، "چه گم کرده‏‌اید؟"

(۱۲:۷۲)  آنها گفتند، "ما جام پادشاه را گم کرده‏‌ایم. هر کس آن را باز گرداند یک بار شتر اضافه‏‌تر دریافت خواهد کرد؛ من شخصاً این را تضمین می‌کنم."

(۱۲:۷۳)  آنها گفتند، "به خدا، شما خوب می‌دانید که ما نیامده‏‌ایم اینجا تا مرتکب پلیدی شویم، و ما دزد نیستیم.

(۱۲:۷۴)  آنها گفتند، "مجازات دزد چیست، اگر شما دروغگو باشید؟"

(۱۲:۷۵)  آنها گفتند، "مجازات این باشد که اگر در کیسه او پیدا شود، دزد مال شما است. ما اینچنین گناهکار را تنبیه می‌کنیم.

(۱۲:۷۶)  او شروع به جستجوی بارهای آنها کرد قبل از اینکه به بار برادرش برسد، و سپس او آن را از کیسه برادرش بیرون کشید. ما اینچنین نقشه را برای یوسف کامل کردیم؛ اگر او قانون پادشاه را اجرا می‌کرد، نمی‌توانست برادر خود را نگه دارد. اما آن خواست خدا بود. ما هر کس را بخواهیم به درجات بالاتر می‌رسانیم. مافوق هر دانایی، داناتری هست.

(۱۲:۷۷)  آنها گفتند، "اگر او دزدی کرد، برادرش هم قبلاً دزدی کرد." یوسف احساسات خود را درون خود مخفی داشت، و به آنها چیزی نگفت. او (با خودش) گفت، "شما واقعاً بد هستید. خدا کاملاً از تهمت‏های شما آگاه است."

(۱۲:۷۸)  آنها گفتند، "ای بزرگوار، او پدری دارد که پیر است؛ آیا ممکنست یکی از ما را بجای او نگه داری؟ ما می‌بینیم که تو مرد مهربانی هستی."

(۱۲:۷۹)  او گفت، "پنا بر خدا، اگر ما کسی غیر از شخصی را که کالای ما نزد او پیدا شده است، نگه داریم. در غیر اینصورت، ما عادل نخواهیم بود."

(۱۲:۸۰)  هنگامی که از تغییر دادن عقیده او مأیوس شدند، با هم مشورت کردند. بزرگترین‏شان گفت، "آیا متوجه هستید که پدرتا نزد خدا از شما عهد محکمی گرفته است؟ شما در گذشته یوسف را گم کردید. من اینجا را ترک نمی‌کنم تا پدرم به من اجازه بدهد، یا تا اینکه خدا برای من قضاوت کند؛ او بهترین قاضی است.

(۱۲:۸۱)  "باز گردید نزد پدرتان و به او بگویید

در فلسطین

"پدر ما، پسرت مرتکب دزدی شده است. ما اطمینان داریم، زیرا این چیزی است که ما بر آن شاهد بوده‏‌ایم. این واقعه غیرمنتظره‏‌ای بود.

(۱۲:۸۲)  "تو می‌توانی از جمعیتی که ما در آن بودیم سئوال کنی، و کاروانی که با ما بازگشت. ما حقیقت را می‌گوییم.""

(۱۲:۸۳)  او گفت، "حقیقتاً که دسیسه کرده‏‌اید تا نقشه خاصی را اجرا کنید. صبری آرام تنها پناه من است. باشد که خدا همه آنها را نزد من بازگرداند. او آگاه است، حکیم‏ترین."

(۱۲:۸۴)  او از ایشان روی گرداند، می‌گفت، "من غصه‏دار یوسف هستم." چشمانش از عزاداری بیش از حد سفید شد؛ او واقعاً اندوهگین بود.

(۱۲:۸۵)  آنها گفتند، "به خدا اینقدر برای یوسف عزا داری می‌کنی تا یا مریض شوی، یا اینکه بمیری."

(۱۲:۸۶)  او گفت، "من فقط از وضع دشوار و اندوه خود به خدا شکایت می‌کنم، چون من از سوی خدا چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

(۱۲:۸۷)  "ای پسران من، بروید یوسف و برادرش را بیاورید، و هرگز از رحمت خدا مأیوس نشوید. هیچکس از رحمت خدا مأیوس نمی‌شود، بجز مردم کافر."

قوم اسراییل به مصر میرود

(۱۲:۸۸)  هنگامی که وارد اقامتگاه (یوسف) شدند، گفتند، "ای بزرگوار، ما سختی فراوانی کشیده‏‌ایم، همینطور خانواده ما، و ما کالای نامرغوب آورده‏‌ایم. اما ما امیدواریم که تو به ما پیمانه کامل بدهی و به ما انفاق کنی. خدا به انفاق‏کنندگان پاداش می‌دهد."

(۱۲:۸۹)  او گفت، "آیا بیاد می‌آورید آن زمانی که نادان بودید با یوسف و برادرش چکار کردید؟"

(۱۲:۹۰)  آنها گفتند، "تو باید یوسف باشی." او گفت، "من یوسف هستم، و این هم برادر من است. خدا به ما نعمت داده است. این به خاطر آن است که اگر کسی زندگی پرهیزکارانه‏‌ای را در پیش گیرد و ثابت‏قدمانه استقامت کند، خدا هرگز از دادن پاداش به پرهیزکاران کوتاهی نمی‌کند."

(۱۲:۹۱)  آنها گفتند، "به خدا که خدا واقعاً تو را بر ما ترجیح داده است. ما قطعاً خطا کردیم."

(۱۲:۹۲)  او گفت، "امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست. باشد تا خدا شما را ببخشد. از همه مهربانان، او مهربانترین است.

(۱۲:۹۳)  "این پیراهن من را بگیرید؛ هنگامی که آن را روی صورت پدرم بیاندازید، بینایی او باز خواهد گشت. همه خانواده خود را بیاورید و نزد من باز گردید."

زیر نویس

* ۱۲:۹۳ اين نشانه شروع بنى اسراييل در مصر است. موسى چند قرن بعد، آنها را از مصر بيرون برد.

(۱۲:۹۴)  حتی قبل از اینکه کاروان برسد، پدرشان گفت، "من بوی یوسف را حس می‌کنم. آیا کسی من را راهنمایی می‌کند؟"

(۱۲:۹۵)  آنها گفتند، "به خدا که تو هنوز در آشفتگی قدیم خود بسر می‌بری."

(۱۲:۹۶)  هنگامی که حامل خبر خوش وارد شد، (پیراهن را) روی صورت او انداخت که به واسطه آن، بینایی خود را دو باره باز یافت. او گفت، "آیا نگفتم به شما که از سوی خدا چیزی می‌دانستم که شما نمی‌دانستید؟"

(۱۲:۹۷)  آنها گفتند، "پدر ما، برای بخشش ما دعا کن؛ ما واقعاً خطاکار بودیم."

(۱۲:۹۸)  او گفت، "پروردگارم را دعا خواهم کرد تا شما را ببخشد؛ او عفو کننده است، مهربانترین."

در مصر

(۱۲:۹۹)  هنگامی که وارد اقامتگاه یوسف شدند، او والدین خود را در آغوش کشید، گفت، "به مصر خوش آمدید. به خواست خدا، شما در اینجا در امان خواهید بود."

(۱۲:۱۰۰)  او والدین خود را بر تخت بالا برد. آنها در مقابل او سجده کردند. او گفت، "ای پدر من، این تعبیر خواب قدیمی من است. پروردگارم آن را به حقیقت درآورده است. او به من نعمت داده است، من را از زندان رها ساخته است، و شما را از صحرا به اینجا آورده است، پس از اینکه شیطان بین من و برادرانم جدایی انداخته بود. پروردگار من نسبت به هرکس که بخواهد، مهربانترین است. او آگاه است، حکیم‏ترین."

(۱۲:۱۰۱)  "پروردگار من، تو به من پادشاهی عطا کرده‏‌ای و تعبیر خوابها را به من آموختی. آغاز کننده آسمان‏ها و زمین؛ تو در این دنیا، و در آخرت مولا و سرور من هستی. بگذار تا تسلیم شده بمیرم، و من را با پرهیزکاران به حساب آور."

(۱۲:۱۰۲)  این اخباری است از گذشته که ما به تو وحی می‌کنیم. تو حاضر نبودی هنگامی که همگی تصمیم گرفتند (یوسف را در چاه بیاندازند)، همانطور که با یکدیگر دسیسه کردند.

اکثر مردم ایمان نمی‌آورند

(۱۲:۱۰۳)  اکثر مردم، هر کار کنی، ایمان نخواهند آورد.

(۱۲:۱۰۴)  تو از آنها پولی نمی‌خواهی؛ تو فقط این تذکر را به همه مردم تحویل می‌دهی.

(۱۲:۱۰۵)  نشانه‏‌های فراوانی در آسمانها و زمین به آنها داده شده است، اما آنها بدون توجه از کنار آن می‌گذرند!

سرنوشت اکثر کسانی که ایمان دارند جهنم است

(۱۲:۱۰۶)  اکثر کسانی که به خدا ایمان دارند، ایمان نمی‌آورند، بدون اینکه مرتکب شرک شوند.

(۱۲:۱۰۷)  آیا تضمین شده‏‌اند که عذاب دربر گیرنده خدا به ایشان اصابت نخواهد کرد، یا اینکه آن ساعت یک مرتبه بر آنها نخواهد آمد، هنگامی که اصلاً انتظار آن را ندارند؟

(۱۲:۱۰۸)  بگو، "این راه من است: من به خدا دعوت می‌کنم، بر اساس اثباتی آشکار، و کسانی که از من پیروی می‌کنند هم همینطور. ستایش خدا را. من مشرک نیستم."

(۱۲:۱۰۹)  ما قبل از تو نفرستادیم مگر مردانی که به ایشان وحی کردیم، انتخاب شده از مردم جمعیت‏های مختلف. آیا در زمین گردش نکردند تا عاقبت کسانی را که قبل از ایشان بودند، ببینند؟ سرای آخرت برای کسانی که زندگی پرهیزکارانه‏‌ای را در پیش گیرند بسیار بهتر است. پس آیا می‌فهمید؟

پیروزی سرانجام، از آن مؤمنان است

(۱۲:۱۱۰)  درست هنگامی که رسولان مأیوس می‌شوند، و گمان می‌کنند که رد شده‏‌اند، پیروزی ما بر ایشان می‌آید. سپس ما هرکس را انتخاب کنیم نجات می‌دهیم، درحالی که عذاب ما بر مردم گناهکار اجتناب‏ناپذیر است.

قرآن تنها چیزی است که ما به آن احتیاج داریم

(۱۲:۱۱۱)  در تاریخ آنها، برای صاحبان خرد، درس عبرتی است. این "حدیثی" ساختگی نیست؛ این ("قرآن") همه کتابهای آسمانی قبلی را تصدیق می‌کند، همه چیز به تفصیل در آن است، و راهنما و رحمتی است برای کسانی که ایمان دارند.

مجموع تکرار کلمه خدا (الله) تا آخر این سوره
= ۱۴۱۶
مجموع شماره آياتی که تا اینجا دارای کلمه خدا (الله) هستند
= ۸۵۶۰۷

ضمیمه‏‌ها و صفحات دیگر:

بازگشت به اول صفحه